غزل مناجاتی با خداوند کریم
از من نـدیـده است کـسی بیپـنـاهتـر روزم شده است از شب تیره سیاهتر دست مرا بگیر که از خود فراریام راضی نـشو بـبـیـنیام ازاین تـبـاهتر زانـو زدم مـقـابل تو چـون اسـیـرها این بار از هـمـیشه ولی بـیسـلاحتر مَولایَ اَنتَ تَعـلَـمُ ضَـعـفِی عَنِ الـبَلا آری به جزتو کیست به ضعفم گواهتر هرگز ندیدم از تو کسی را کـریم تر هرگز نـدیـدم از کـرمت دلـبـخواهتـر با اشک آمدم که شنـیدم پسـند توست چـشمی که میشود به ازای گـناه تر یا ربِّ انـتَ اَکـرَمُ مِنْ اَنْ تُـضیـعُـنی حـالا که از هـمـیـشه شدم بیپـنـاهتر |